◦•●◉✿  رمان افسانـه ماه آبی ✿◉●•◦

◦•●◉✿ رمان افسانـه ماه آبی ✿◉●•◦

رمان تخیلی ، فانتزی و درام

افسانه ماه آبی...پارت38

  • 21:49 1404/2/15
  • sungirl
افسانه ماه آبی...پارت38

سایه: منظورت چیه نوا؟...وارث یعنی چی؟

نوا نفس عمیقی کشید:من یه ملکه ام و قراره وارث تاج و تخت خون رو بدنیا بیارم...درغیر اینصورت به خاطر عدم انجام وظیفه ،خودم و تمام خویشاوندان و دوستانم اعدام میشن...من اینجا خونواده ای ندارم و اهریمنا هم توانایی ورود به دنیای ما رو ندارن ولی من اینجا شما و یاسان رو دارم...اگه بخوام از اینجا برم...نرسیده به در خروج هم شما و هم خودم میمیریم....پس بهتره فکر بیرون رفتن از اینجا رو از سرتون بیرون بندازین.

نفسم بند اومده بود...دیگه حتی نمیدونستم چه ریکشنی باید از خودم نشون بدم.

-تو...نوا تو نمیتونی...تو سنت کمه...تو نمیتونی یه وارث بدنیا بیاری...اونم وارث خون

نوا:مهم نیست...مهم سلامتمونه

آوینا:گفتی تا بدنیا اومدنش...یعنی بعد از بدنیا اومدنش تو آزادی و میتونی از کاخ خارج بشی درسته؟

شوکه به آوینا نگاه کردم...نباید چنین فکری رو به زبونش بیاره...لعنتی

نوا تیز به آوینا نگاه کرد:منظورت چیه؟

آوینا:میتونی بعداز بدنیا اومدنش بریم دنیای خو...

حرفش با صدای خشن نوا نصفه موند

نوا:بهتره اون فکر مزخرف که من بچمو رها کنم تا به دنیای خودمون برگردیم رو از سرت بیرون کنی...تو اگه میخوای میتونی همین الانم بری...راه باز و جاده دراز...ولی من حتی برای یه ثانیه هم بچه آیندمو تنها نمیذارم...کسی که از خون خودم باشه رو زیر دست این اهریمنا رها نمیکنم که برم پی ازادی خودم...بفهم اینو...الانم برین بیرون...دیگه حوصلتونو ندارم.

آوینا پشیمون خواست چیزی بگه که سریع سایه مداخله کرد:آوینا اشتباه کرد نوا...بیخیال عزیزم...حتما حکمتی تو این کار هست...از همه بگذریم میمونه یه چیز

-چی؟

سایه:اینکه چطور باید شکستشون بدیم؟

ملودی:خدایا مشکل پشت مشکل...این یکیو چیکار کنیم؟

-نیازی به شکستشون نیست!

سوالی نگاهم کردن 

- نه نیازی به جنگ هست و نه نیازی به پیروزی و شکست...اونا هرچقدر بد و رذل باشن همه قربانی پلیدی شدن...هرجوری نگا کنی و بخوای مقصر بدونیشون بیشتر پی به بی گناهیشون میبری...من هیچ دلخوشی از این اهریمنا ندارم ولی این دلیل نمیشه اونا رو گناه کار بدونم...وقتی از بچگی تو گوشِت بخونن اهریمن اهریمن...خر هم باشی تبدیل به اهریمن میشی...اما اهریمنا هم قلب دارن حتی شده سنگی و سرد...باید به قلبشون روح بدین...گرما بدین...یه گرما از جنس عــشـق